سه‌شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۹۱

شب تو خیالِ مردای عاشق
غرق امیدهِ ، غرق ستاره
هر مرد جنگی
چشماشو انگار
با فکر فردا
رو هم میذاره ..
دریای خاموش
سودای رفتن
رمز عبورِ از خود گذشتن
چشمان ساحل هر لحظه بیدار
در انتظارِ فردای روشن
تو نیمه های این شام غمبار
فریاد حمله از پشت نیزار
قلب سپاهِ مردای عاشق
زیر هجوم بی رحم رگبار
سر زد سپیده
اما چه غمناک
در اوج غیرت
مردان بی باک
با پیکرای آغاشته در خون
بار سفر رو 
بستن از این خاک
این لحظه های زیبای رفتن
فصلی دوباره
فصل شکفتن
پایان تلخهِ رویای شیرین
آرامش تو ، آرامش من
دریای خونین
مردای بی سَر
صدها جنازه
گلهای پَر پَر
هر قایق اینجا
تابوت مرگهِ
آزادی اما
رویای دیگر ...

هیچ نظری موجود نیست: